مديريت
ارزش‌ها و اهداف مديريتي در شركت‌هاي موفق
نسبت به عملكرد خود متعصب هستند. شركت‌هاي خوب مايل هستند تجربيات جديد كسب كنند. آنها فن‌آوري‌هاي جديد، روش‌هاي جديد بازاريابي و روند توليد را مي‌آزمايند.
به كيفيت مي‌انديشند. شركت‌هاي خوب در پي ايجاد كيفيت، خدمات و اعتبار بي‌همتا هستند. آنها تلاش مي‌كنند كالاهايي توليد كنند كه سريع ساخته شود و بادوام باشد. هدف اساسي آنها اين است كه محصولات و خدمات توليدي آنها به ارزش‌هاي زندگي و حيات مشتريان بيفزايد.
ارزش‌گرا هستند. شركت‌هاي خوب معتقدند موفقيت يك سازمان بيشتر به فلسفه بنيادين آن بستگي دارد تا به منابع تكنولوژيكي يا اقتصادي و همچنين ساختار سازماني يا نوآوري آن سازمان. به عبارت ديگر، يك شركت موفق مي‌شود اگر اعضاي آن نسبت به آينده از يك ديدگاه مشترك برخوردار باشند و احساس كنند كه بخش مهمي از يك كل هستند.
قاطع هستند. شركت‌هاي خوب با مشكلات جدي با تمام قدرت و به صورت قاطعانه دست و پنجه نرم مي‌كنند. در صورت برخورد با مشكل، يك گروه تصميم‌گيري تشكيل مي‌دهند. آن گروه را به يك اتاق مي‌فرستند و به آنها اجازه نمي‌دهند بيرون بيايند تا راه‌حل مشكل را بيابند. يافتن راه‌حل به اين شيوه معمولاً بيش از يك هفته به طول نمي‌انجامد. پس از آن، آنها راه‌حل را به كار مي‌برند. استاندارد عملكرد آنها اين است «راه‌حل را پيدا كن، آن را آزمايش كن و ادامه بده.»
اعتقاد دارند كه بهترين هستند. شركت‌هاي خوب هرگز خود را درجه دو محسوب نمي‌كنند. آنها به كيفيت برتر و خدمت اعتقاد دارند و به كميت و قيمت پايين‌تر نمي‌انديشند.
به جزئيات توجه دارند. شركت‌هاي خوب به رعايت جزئيات و ريزه‌كار‌ها براي انجام خوب يك كار و اهميت آنها در محصولات و خدمات شركت اعتقاد دارند.
يك حس عميق عدم رضايت از موفقيت‌ها و پيشرفت‌هاي خود دارند. شركت‌هاي خوب از هر گونه موفقيت به عنوان يك محرك براي جاه‌طلبي‌هاي بزرگتر استفاده مي‌كنند. به عبارت ديگر، هر هدفي كه به دست آيد بستري براي ورود به مرحله بعدي و كسب يك موفقيت دست نيافتني‌تر و بزرگتر را فراهم مي‌كند.