درست، اما برای این فرد که قراره 20 ساعت در اختیار باشه چقدر حقوق باید تعلق بگیرد؟ یک نفر هم می تونه نباشه چون مهمانی و سفر و بیماری و مشکلات دیگر پیش میاد و طرف به مرخصی نیاز داره!
آیا با این قیمت های بسیار پایین چیزی هم می ماند به کارمندان بدهید؟
ما از اول مهر ماه افزایش قیمت ها را اعمال می کنیم برای مشتریان جدید، خدمات پشتیبانی ما تا بحال بسیار عالی بوده. اما الان می بینیم که نمی صرفه با قیمت های فعلی ( در حال حاضر هم قیمت های ما از خیلی از همکاران بالاتر است ) همچین پشتیبانی هم ارائه کنیم.
هاست 20 گیگ ویندوز با 5-6 تا دیتابیس و 5-6 تا اددان دامین را گذاشته اند یک میلیون و ششصد هزار تومان! آنوقت ما هاست نامحدود با اددان نامحدود و 100 دیتابیس بدهیم 90 هزار تومان! حالا نه به اون شوری و نه به این بی نمکی... مثلا قیمت 250 هزار تومان می تونه مناسب باشه.... هم قیمت هاست نا محدود بلوهاست!
درست می فرمایید دوست من و اینکه:
بنده نمی گویم قیمت را پایین بکشیم . زیرا با یک نان لواش ، قدرتی برای پشتیبانی و مثائلی از این قبیل ، باقی نخواهد ماند.
و نمی گویم که قیمت را خیلی بالا ببریم و موجب ناراحتی و یا نارضیاتی مشتری ها شویم. نه
با اندیشه عمیق و " کاربردی نه رؤیایی " در راهكارهاي موفقيتآميز شركتهاي موفق و پرهيز از اشتباهاتي كه شركتهاي كوچك را در «خط قرمز» قرار داده است، می توانیم در حرفه خود موفق شویم.
براي اين كه يك شركت جديد به حيات خود ادامه دهد، به مدير شايسته، فرصت شغلي بالقوه، طرح جامع و كامل، سرمايه كافي وشايد مقداري شانس نياز دارد. اما براي اين كه يك شركت ماوراي انتظارات خود عمل كند و به رشد و تعالي برسد، به بيش از اينها نياز است.
اين در حالي است كه برخي از شركتهاي كوچك بعد از پنج سال اول، ديگر نميتوانند به كار خود ادامه دهند. جالب است بدانيم كه شكست بيشتر اين شركتها ناشي از برنامهريزي ضعيف و عدم توانايي شركت براي به دست آوردن و برآوردن تقاضاهاي جديد است. اين بدان معناست كه به طور بالقوه ميتوان از بسياري از اين شكستها جلوگيري كرد. به اين منظور بايد از خطراتي كه سود را از بين ميبرد، جلوگيري كرد، علائم خطر و هشداردهنده را به خوبي تشخيص داد و راهكار مناسب را يافت.
در زير تلاش ميشود به مجموعهاي از شرايطي اشاره شود كه شركتها را به موفقيت و تعالي ميرساند و در پي آن مجموعهاي از خطرناكترين خطاها و خلافهاي شركتهاي كوچك و دلايل شكست اين شركتها ارائه ميشود. اگر اين شرايط و دلايل موفقيت را با دقت مطالعه و سعي كنيد آنها را در بودجهريزي، بازاريابي و طراحي ايدئولوژي شركت خود به كار بريد و اگر بتوانيد از خطاهايي كه در اين فهرست آمده است، جلوگيري كنيد و «بلاياي طبيعي» و ساير عوامل غيرقابل كنترل را پيشبيني كنيد، ميتوانيد به خوبي بر آمار غلبه كرده، پيشرفت كنيد.
____________________________________
من فقط یک دانشجوی فناوری اطلاعات هستم!
ویرایش توسط itmseven_gmail_com : September 19th, 2012 در ساعت 12:29
در اين مبحث دلايل موفقيت و شكست شركتها را از چهار بعد مورد بررسي قرار میدم:
مديريت، عملكرد، بازاريابي و مالي.
در بخش مديريت به بحث پيرامون ارزشها و اهداف، برنامهريزي و كارمندان ميپردازم.
عملكرد را از دو جنبه تجهيزات و امور اداري بررسي ميكنم
و دلايل موفقيت و شكست شركتها را در بخش بازاريابي از دو منظر محصول و مشتري بيان می كنم.
انشاالله که به نتیجه خوبی برسیم!
ادامه دارد---»
____________________________________
من فقط یک دانشجوی فناوری اطلاعات هستم!
ویرایش توسط itmseven_gmail_com : September 19th, 2012 در ساعت 12:41
مديريتارزشها و اهداف مديريتي در شركتهاي موفق
نسبت به عملكرد خود متعصب هستند. شركتهاي خوب مايل هستند تجربيات جديد كسب كنند. آنها فنآوريهاي جديد، روشهاي جديد بازاريابي و روند توليد را ميآزمايند.
به كيفيت ميانديشند. شركتهاي خوب در پي ايجاد كيفيت، خدمات و اعتبار بيهمتا هستند. آنها تلاش ميكنند كالاهايي توليد كنند كه سريع ساخته شود و بادوام باشد. هدف اساسي آنها اين است كه محصولات و خدمات توليدي آنها به ارزشهاي زندگي و حيات مشتريان بيفزايد.
ارزشگرا هستند. شركتهاي خوب معتقدند موفقيت يك سازمان بيشتر به فلسفه بنيادين آن بستگي دارد تا به منابع تكنولوژيكي يا اقتصادي و همچنين ساختار سازماني يا نوآوري آن سازمان. به عبارت ديگر، يك شركت موفق ميشود اگر اعضاي آن نسبت به آينده از يك ديدگاه مشترك برخوردار باشند و احساس كنند كه بخش مهمي از يك كل هستند.
قاطع هستند. شركتهاي خوب با مشكلات جدي با تمام قدرت و به صورت قاطعانه دست و پنجه نرم ميكنند. در صورت برخورد با مشكل، يك گروه تصميمگيري تشكيل ميدهند. آن گروه را به يك اتاق ميفرستند و به آنها اجازه نميدهند بيرون بيايند تا راهحل مشكل را بيابند. يافتن راهحل به اين شيوه معمولاً بيش از يك هفته به طول نميانجامد. پس از آن، آنها راهحل را به كار ميبرند. استاندارد عملكرد آنها اين است «راهحل را پيدا كن، آن را آزمايش كن و ادامه بده.»
اعتقاد دارند كه بهترين هستند. شركتهاي خوب هرگز خود را درجه دو محسوب نميكنند. آنها به كيفيت برتر و خدمت اعتقاد دارند و به كميت و قيمت پايينتر نميانديشند.
به جزئيات توجه دارند. شركتهاي خوب به رعايت جزئيات و ريزهكارها براي انجام خوب يك كار و اهميت آنها در محصولات و خدمات شركت اعتقاد دارند.
يك حس عميق عدم رضايت از موفقيتها و پيشرفتهاي خود دارند. شركتهاي خوب از هر گونه موفقيت به عنوان يك محرك براي جاهطلبيهاي بزرگتر استفاده ميكنند. به عبارت ديگر، هر هدفي كه به دست آيد بستري براي ورود به مرحله بعدي و كسب يك موفقيت دست نيافتنيتر و بزرگتر را فراهم ميكند.
ارزشها و اهداف مديريت در شركتهاي ناموفق
اعتقاد دارند كه كار، كار است. مديران شركتهاي ناموفق معتقدند كه همه كارها شبيه هم هستند و اگر آنها توانستند يك تراز مالي را بخوانند، ميتوانند هر كاري را انجام دهند. مديران شركتهاي ناموفق اعتقاد دارند كه افراد، محصولات و خدمات منابعي هستند كه آنها بايد به خوبي در كنار هم بچينند تا نتيجه مالي خوب بگيرند.
اعتقاد دارند بزرگ بهتر است. مديران شركتهاي ناموفق اعتقاد دارند كه شركتهاي بزرگ همواره ميتوانند مقياسهاي اقتصادي بزرگتري را به دست آورند. بدان معنا كه هر چه شركت بزرگتر باشد، قدرت خريد بيشتري دارد. ولي به نظر نميرسد كه متوجه باشند شركتهايي كه به سرعت بزرگ ميشوند، احتمال اين كه به شدت بدون تأثير شوند نيز وجود دارد.
اعتقاد دارند اگر رشد شركت متوقف شود، همه چيز تمام ميشود. در شركتهاي ناموفق هنگامي كه مديران در صنعت خود فرصتها را از دست دهند، به اميد ادامه رشد شركت، وارد صنايعي ميشوند كه شناخت درستي از آنها ندارند.
خيلي راحت راضي ميشوند. مديران شركتهاي ناموفق هنگامي كه بالاي كوه رسيدند، متوقف ميشوند. خيلي زود حس آنچه را كه در نشيبها روي ميدهد، از دست ميدهند.
از تغيير وحشت دارند. مديران شركتهاي ناموفق غالباً با وحشت از تغيير زندگي ميكنند-تغيير هميشه ترساننده است و وضعيت سكون تنها راه مطمئن است. آنها دوست ندارند «بوروكراسي را از بين ببرند» و «افقهاي» سيستمهاي جديد مديريتي را جايگزين آنها كنند.
نميتوانند براي خود جانشيني معرفي كنند. مديران شركتهاي ناموفق از ترس آن كه مبادا كنترل شركت از دست آنها خارج شود مايل هستند حق تصميمگيري را براي خود حفظ كنند. آنها دوست ندارند مشكلات را به افراد خط مقدم منتقل كنند براي اين كه آنها معتقدند هيچ كس اين كار را به خوبي خود آنها انجام نميدهد. مديران شركتهاي ناموفق همچنين تلاش ميكنند به طور همزمان در همه جا حضور داشته باشند و غالباً به طور دائم فكر و عقيده خود را تغيير ميدهند، بدون اين كه يك مورد را به نتيجه برسانند.
روابط عمومي ضعيف دارند. مديران شركتهاي ناموفق نميتوانند با ديگران كار كنند و دوست دارند در دفتر خود پنهان شوند.
تجربه ندارند. مديران شركتهاي ناموفق نالايق هستند و تجربه مديريتي و كاري لازم را ندارند. آنها غالباً پسر رييس يا خواهرزاده او هستند.
قدرت را دوست دارند. مديران شركتهاي ناموفق دوست دارند فكر كنند كه «من بزرگتر از شما هستم بنابراين به من گوش كنيد». آنها همچنين فكر ميكنند كه بيشتر از كارگران خود ميدانند و در نتيجه بنا به ضرورت، كارگران را بازنده محسوب ميكنند.
همه چيز را تجزيه و تحليل ميكنند. مديران شركتهاي ناموفق فكر ميكنند كه اگر يك تجزيه و تحليل كوچك خوب به نظر برسد، تجزيه و تحليل بيشتر، بهتر خواهد بود. اين است كه براي برنامههاي بلندمدت بودجهريزي ميكنند، مطالب برنامهريزي را بر اساس اعداد و ارقام مينويسند و اهداف اعداد و ارقام را بر اساس پيشبينيهاي انجام شده تعيين ميكنند غافل از اين كه بيشتر پيشبينيهاي بلندمدت در همان روزي كه پيشبيني ميشوند، غلط هستند.
دوست دارند همه چيز را كنترل كنند. مديران شركتهاي ناموفق معتقدند وظيفه يك مدير آن است كه همه چيز را مرتب و تحت كنترل نگه دارد. آنها مايل هستند ساختار سازماني را در جزئيات آن مشخص كنند، شرح وظايف طولاني بنويسند، سازمانهاي ماتريسي پيچيده ايجاد كنند تا اطمينان يابند كه هر گونه حادثه احتمالي پيشبيني شده است، از بالا دستور صادر كنند، تصميمات سياه و سفيد بگيرند و با افراد مانند عوامل توليد رفتار كنند.
متعهد نيستند. شركتها شكست ميخورند، زيرا واقعاً نميخواهند در كار خود اول باشند. به محض اين كه مشتريان و سرمايهگذاران متوجه اين بيتفاوتي شوند، تنها كار منطقي كه انجام ميدهند، كنار گذاردن آن فرد است.
نكته براي جلوگيري از اين وضعيت، بايد دانست كه عدم تعهد غالباً از ترس از شكست ناشي ميشود.
ویرایش توسط itmseven_gmail_com : September 19th, 2012 در ساعت 12:45
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)