کمی هم ادبیات ... خدایا کفر نمی‌گویم

[LoveLife]

قضیه این شعر دوحالت داره :

1- یا اینکه مثل اون مزخرفی هست که یه عده گرفتند دهنشون و میگند که به جای اینکه به در مسجد بنشینم و به فکر کفش هایم باشم ، ترجیح میدم که در خیابان راه برم و ... ( از روش های مرموز شیطانی فراری دادن مردم از دین ! )

2- دوم اینکه احتمالا طرف ترمزش خیلی بریده قاطی کرده، که خدا شفاش بده !

شما هم خوب اون نوشته رو درک نکردید !
منظورش این هست که ترجیح می دم به جای این حاجی بازاری ها که صبح تا شب تو مسجد ولو هستند و گرانی و بدبختی زیر سر ایناست تو خیابون باشم تا مسجد ! این حرفش یه جور کنایه هست .

شعر رو هم باید خوب درک کرد ، منظور کفر الهی نیست ، می تونیم خوبش رو در نظر بگیریم ، یعنی نزاریم کسی اینجور بمونه ، وضعیت خوب خودمون رو درک کنیم با اینکه شاید در نظرمون بد باشه .

فقر واقعا سخت هست ، چیزی که من تو یه ngo کار می کنم و می بینم واقعا غیر قابل تحمل هست !

پ.ن : بازار هاستینگ = بازار دروغ گویان بزرگ ( طلا باید گرفت )بلا نسبت دوستانی که دارند با صداقت کار می کنند