ممنون از همه ی عزایزانم که به من لطف داشتن همه دعاهای شما بود که من دوباره تونستم برگردم .
ما اون شب تو جاده باعث رنجش خیلی از عزیزان شدیم با اون سرعت و زنونی که مینداختیم یا سپر به سپری که میشدیم به راننده هایی که با زن و بچه هاشون در حال رفت و آمد بودن خیلی ازار رسوندیم و باعث ناراحتی خیلی ها شدیم که همینا باعث شده نفرین اونا من رو به مشکل بندازه . و خدا دوست داشت فعلا یه هشدار داده باشه :دی
تو این مدتی که تو بیمارستان بودم و الانی که تو استراحت و تقریبا قرنطینه هستم و زیاد نمیتونم از pc استفاده کنم بیشتر از اینکه نگران خودم باشم فکرم به اونا بود .
بدجور ترسیدم :دی
تو بیمارستان تا 48 ساعت نخوابیدم کپ کرده بودم یاد ملق هایی که زده بودم میافتادم مرفین زدن خوابیدم :دی
واقعا زندگی یک لحظه هست و هر چی باشیم وقتش برسه باید با این دنیا خدافظی کنیم میدنم سخته ولی چه خوبه سعی کنیم سالم زندگی کنیم .
کلا متحول شدما :دی