-
November 12th, 2009, 13:43
#11
پاسخ : یادش بخیر ...

نوشته اصلی توسط
parsbin
یعنی میخوای بگی سواد داری؟!

هر چی باشه من ساختمون مهندسیم تو ساختمون علوم 
تا تو بیای مهندسی من درسم تموم شده. ولی خداییش شانس اوردی به پست من نخوردی 

نوشته اصلی توسط
Domain
بابا با سوات!
چاکریم ... 

نوشته اصلی توسط
sadegh
من همه کتابا رو دارم البته تو انباری ( پشت بوم)
تصویر درخواستی می زارم!
فقط بگین؟
سال چندم؟
کدوم کتاب؟
فعلاً کتاب فارسی اولو اسکن کن بقیشم سفارش میدیم
-
-
November 12th, 2009 13:43
# ADS
-
November 12th, 2009, 14:28
#12
عضو انجمن
پاسخ : یادش بخیر ...
خانم معلماش مهربون بودند ... دوران باحالی بود ...
همه کس و همه چیز را دوست داشته باش ... اما به هیچ کس و هیچ چیز دل مبند !
-------------------------------------------
برای خود ، و وقت خود ارزش قائل شوید ... بزرگترین اشتباه بی ارزش کردن کار خود برای بدست آوردن مشتری است .
-
-
November 12th, 2009, 14:34
#13
پاسخ : یادش بخیر ...
من اسم های معلم ها رو روی کتاب یادگاری نوشتم و هنوز هم دارمشون =p~
اما دوره راهنمایی و دبیرستان درس ها سخت بود همه رو جر دادم رفت
-
-
November 12th, 2009, 14:41
#14
عضو انجمن
پاسخ : یادش بخیر ...
-
-
November 12th, 2009, 14:49
#15
-
-
November 12th, 2009, 15:15
#16
پاسخ : یادش بخیر ...

نوشته اصلی توسط
Sajad
خانم اول دبستان یه نیشگون پشت دستم گرفت هیچوقت یادم نمیره

بعضی وقتا هم میبینمش تو خیابون . چی بودیم چی شدیم

از بس که فضول بودی
-
-
November 12th, 2009, 15:25
#17
عضو انجمن
پاسخ : یادش بخیر ...
من روز اول مدرسه خانم معلم لپم رو کشید! زدم زیر گریه و از مدرسه رفتم بیرون، هر چی هم معلم صدام کرد و دنبالم اومد محلش نزاشتم!! بدو بدو رفتم خونه (نزدیک بود به مدرسه) به مامانم گفتم معلم بی خودی لپ منو کشید! خلاصه با مامانم رفتیم مدرسه و معلم بنده خدا کلی توضیح داد که مثلا می خواسته محبت کنه و نمیدونسته این طوری میشه و از این صحبتها! همون دفعه هم شد بار اول و آخر در رفتنم از مدرسه! بعدش با اون معلم کلی ریختیم رو هم، حتی یه شب منو برد خونهشون!
عجب دورانی بود ها هر لحظهاش یه دنیا خاطره هست، کاش آدمها هیچ وقت بزرگ نمیشدن و تو همون دنیای بچگانه میموندن!
-
-
November 12th, 2009, 15:29
#18
پاسخ : یادش بخیر ...

نوشته اصلی توسط
tasnimsg
من روز اول مدرسه خانم معلم لپم رو کشید! زدم زیر گریه و از مدرسه رفتم بیرون، هر چی هم معلم صدام کرد و دنبالم اومد محلش نزاشتم!! بدو بدو رفتم خونه (نزدیک بود به مدرسه) به مامانم گفتم معلم بی خودی لپ منو کشید! خلاصه با مامانم رفتیم مدرسه و معلم بنده خدا کلی توضیح داد که مثلا می خواسته محبت کنه و نمیدونسته این طوری میشه و از این صحبتها! همون دفعه هم شد بار اول و آخر در رفتنم از مدرسه! بعدش با اون معلم کلی ریختیم رو هم، حتی یه شب منو برد خونهشون!
عجب دورانی بود ها هر لحظهاش یه دنیا خاطره هست، کاش آدمها هیچ وقت بزرگ نمیشدن و تو همون دنیای بچگانه میموندن!
خیلی غلط اندازی ....
منم جای معلمت بودم همین کارو میکردم ! ( عکستو دقت کن )
-
-
November 12th, 2009, 15:41
#19
عضو انجمن
پاسخ : یادش بخیر ...

نوشته اصلی توسط
online24
خیلی غلط اندازی ....
منم جای معلمت بودم همین کارو میکردم ! ( عکستو دقت کن )
ای بابا! شما هم که همه چیز رو با عینک خودتون میبینید! تو عکس تون هم مشخصه!
این عکسی که اینجا هست مال چند سال پیشه کلی هم روتوش شده! مال کلاس اول ابتدایی نیست فکر کنم مشخص باشه!
-
-
November 12th, 2009, 15:56
#20
-