پارسی گو، گر چه تازی خوشتر است
عاشقان را صد زبان دیگر است
بوی آن دلبر چو پران می شود
آن زبان ها جمله حیران می شود
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا
ای شه و سلطان ازل رستم از این بیت و غزل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
«حضرت مولانا»