دلی تا جان بود در تن بکوشم / بود کز جام او یک جرعه نوشم! (م)
نمایش نسخه قابل چاپ
دلی تا جان بود در تن بکوشم / بود کز جام او یک جرعه نوشم! (م)
ما را چه گر عربی را عرب بکشت
کاری تو را به سنان و وهب مباد
ای پور جم زکوی عرب خود چه دیده ای
هرگز تو را چنین هوس بوالعجب مباد
دین عرب همان عربان را رود به کار
جز دین زردتشت شما را طلب مباد
من از تبار عالی کسرای عادلم
فخرم بجز بدین حسب و این نسب مباد
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا (ا)
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند / کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند (د)
دلبسته ی آزست نه دلداده ی معشوق / آن کس که خدا را به جنانی بفروشد (د)
در اين درگه كه گه گه كه كه كه كه شود ناگه مشو غره به امروزت كه از فردا ني آگه
moheballi جان سوختی ، تکراری بود :d
پس من با (د) ادامه می دم :
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم / بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم (م)
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
تو مو مي بيني و من پيچش مو
تو ابرو من اشارتهاي ابرو (و )
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که اینبار افتاد