هر چی باشه من ساختمون مهندسیم تو ساختمون علوم :65:
تا تو بیای مهندسی من درسم تموم شده. ولی خداییش شانس اوردی به پست من نخوردی :-p
چاکریم ... :-*
فعلاً کتاب فارسی اولو اسکن کن بقیشم سفارش میدیم :115:
نمایش نسخه قابل چاپ
خانم معلماش مهربون بودند ... دوران باحالی بود ...
من اسم های معلم ها رو روی کتاب یادگاری نوشتم و هنوز هم دارمشون =p~
اما دوره راهنمایی و دبیرستان درس ها سخت بود همه رو جر دادم رفت =))
من روز اول مدرسه خانم معلم لپم رو کشید! زدم زیر گریه و از مدرسه رفتم بیرون، هر چی هم معلم صدام کرد و دنبالم اومد محلش نزاشتم!! بدو بدو رفتم خونه (نزدیک بود به مدرسه) به مامانم گفتم معلم بی خودی لپ منو کشید! خلاصه با مامانم رفتیم مدرسه و معلم بنده خدا کلی توضیح داد که مثلا می خواسته محبت کنه و نمیدونسته این طوری میشه و از این صحبتها! همون دفعه هم شد بار اول و آخر در رفتنم از مدرسه! بعدش با اون معلم کلی ریختیم رو هم، حتی یه شب منو برد خونهشون!
عجب دورانی بود ها هر لحظهاش یه دنیا خاطره هست، کاش آدمها هیچ وقت بزرگ نمیشدن و تو همون دنیای بچگانه میموندن!
من که از همون اول از کتابام به عنوان سوخت چهارشنبه سوری سال بعد استفاده میکردم !
البته بعضی وقتها هم ورقه های کتابم رو بعد از امتحان آخر سال تو سطح شهر پخش میکردم :d
ولی این تاپیک کلا یه فلش بک زد تو مغزم ...:39:
اجازه هست خاطره تعریف کنیم ؟
----------------------------
راستی الان دیدید وضع کتاب های دبستانو ؟!
خیلی .... هست ( به جای ... هر چی بزارید مسئولیتش با خودتونه )