انصافا بنده خدا را اینقدر اذیت میکنید حداقل این برنامه هاتون را برای شب های آینده بگذارید
البته خودمانیم تا ۱ ساعت دیگه بدون این که کسی افر بده برای ایشون تهیه میشه و از هر کی میپرسی میگه نمیدونم
philip_ja
November 23rd, 2012, 21:15
دوست عزیز خوب زودتر بقیه را از نگرانی دربیار و بگو " تهیه شد " تا دوستان خیالشون راحت بشه.
بدون اینکه خودتون بدونید براتون به نرخ دولتی رزرو شد ! :|
موفق باشید !
shahab-f
November 23rd, 2012, 21:43
انصافا بنده خدا را اینقدر اذیت میکنید حداقل این برنامه هاتون را برای شب های آینده بگذارید
البته خودمانیم تا ۱ ساعت دیگه بدون این که کسی افر بده برای ایشون تهیه میشه و از هر کی میپرسی میگه نمیدونم
مرد مسني به همراه پسر22 سالهاش در قطار نشسته بود. در حالي که مسافران در صندليهاي خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر 22 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هيجان شد. دستش را از پنجره بيرون برد و در حالي که هواي در حال حرکت را با لذت لمس ميکرد فرياد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت ميکنن. مرد مسن با لبخندي هيجان پسرش را تحسين کرد.
کنار مرد جوان، زوج جواني نشسته بودند که حرفهاي پدر و پسر را ميشنيدند و از حرکات پسر جوان که مانند يک کودک چند ساله رفتار ميکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هيجان فرياد زد: پدر نگاه کن درياچه، حيوانات و ابرها با قطار حرکت ميکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزي نگاه ميکردند.
باران شروع شد چند قطره روي دست مرد جوان چکيد.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهايش را بست و دوباره فرياد زد: پدر نگاه کن باران ميبارد، آب روي من چکيد.
زوج جوان ديگر طاقت نياورند و از مرد مسن پرسيدند: چرا شما براي مداواي پسرتان به پزشک مراجعه نميکنيد؟
مرد مسن گفت: ما همين الان از بيمارستان بر ميگرديم. امروز پسر من براي اولين بار در زندگي ميتواند ببيند.
بهتر انقد راجب این دوستمون بد قضاوت نکنیم شاید واقعا بهشون پ.خ میدند و کارشون راه میوقته !
Ariya
November 23rd, 2012, 21:52
تهيه شد.
philip_ja
November 23rd, 2012, 22:19
خدا خیرت بده. جمعی را از نگرانی درآوردید. موفق باشید.